محمدرادینمحمدرادین، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره
پیوند من و باباییپیوند من و بابایی، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

فرشته کوچولوی خونمون

عکس های مولودی حضرت علی (ع)

به مناسبت رفتن به خونه جدید تصمیم گرفتم ختم انعام بگیرم و چون روز تولد حضرت علی نزدیک بود و تعطیل هم بود و سر کار نمیخواستم برم گذاشتم اون روز که یه مولودی کوچولو هم بگیریم ، خدا رو شکر خوب برگزار شد فقط تعدادی از مهمونا نیومدن که اگه میومدن مراسم شلوغ تر و گرمتر میشد ، انشااله که قبول شده باشه ، و خیر و برکت قرائت سوره انعام و نام حضرت علی توی زندگی و خونمون بیاد. عکس های تزئینات مولودی روز میلاد حضرت علی (ع) خونه خودمون نمایی از میز خوراکی ها و گلی که خانمی که برای مولودی قرار بود بیاد گفته بود تهیه کنم و اونها رو پرپر کرد و روی سر مهمونا ریخت ، گل رز رو هم به خودم داد تا باهاش روی سر مهمونها گلاب بپاشم  این هم ...
24 خرداد 1393
9112 10 22 ادامه مطلب

محبان مهدی او خواهد آمد!

سؤالي ساده دارم از حضورت من آيا زنده‌ام وقت ظهورت؟ اگر تو آمدي، من رفته بودم اسير سال و ماه و هفته بودم دعايم  كن دوباره جان بگيرم بيايم در حضور تو بميرم      گفتم که خدا مرا مرادي بفرست توفان زده‏ ام مرا نجاتي بفرست فرمود که با زمزمه يا مهدي نذر گل نرگس صلواتي بفرست         ...
22 خرداد 1393

اولین سفر محمدرادین (مشهد مقدس اردیبهشت92)

تو دوران بارداری خیلی استرس و نگرانی داشتم که کوچولوی نازنینمون طبق گفته خانم دکتر زودتر از موعد به دنیا نیاد و خدای نکرده مشکلی براش پیش نیاد،و مدام دست به دعا بودم و سلامتی این هدیه آسمونی رو که خودش تو وجودم قرار داده بود رو ازش میخواستم و همون موقع نذر کردم که انشااله بعد از این که عشق کوچولوم سالم و به موقع به دنیا اومد به شکرانه ی این نعمت بزرگ در اولین فرصت ببریمش پا بوس آقا امام رضا(ع) ، و حاج خانم (مادر شوهرم) که به خاطر سن بالا و افتادگی با این که خیلی دوست داشت نمیتونست بره سفر و مخصوصاٌ زیارت، با خودمون ببریم و کمکش باشیم تا زیارت کنه و بهش خوش بگذره ، که خدای مهربون خودش مقدمات این سفر رو برامون آماده کرد و به اتفاق مادربزرگ و ع...
7 خرداد 1393

عکس های آقا کوچولو نوروز و سیزده بدر92

عکس های گل پسر مامان و بابا با سفره هفت سین نوروز92 ،البته بهتر بگم حوض هفت سین   چیه خوب؟! بچم تا حالا سماق ندیده!   مامان فدای این قهقهه زدنت ، دلم ضعف رفت! عشق کوچولومون لباسهاشو پوشیده و آمادست تا بره عید دیدنی اما از کلاه و لباس زیاد اصلاٌ خوشش نمیاد   عشق کوچولومون آمادست تا اولین سیزده به درشو تجربه کنه  فقط حیف که هوا یه کم سرده و آقا کوچولو باید فعلاٌ تو چادر بمونه ، اما این طور که معلومه بد نمیگذره!   پاشو مامان آفتاب دراومد ، دیگه میتونیم بریم بیرون ، منتظر دیدن نگاه متعجبت هستم وقتی درختها و سبزه ها و شکوفه ها رو ببینی ،مطمئ...
31 ارديبهشت 1393

جدیدترین عکس های گل پسر در روز مادر

سلام به دوستای گلم، میدونم خیلی دیر به دیر آپ میکنم و خودم هم از این بابت ناراحتم ولی خوب واقعاً فرصت نمیکنم عکس های گل پسری هم به خاطر این ویروس های لعنتی مشکل دار شده اینه که... اما یه سری عکس داغ و تازه دارم که براتون میزارم تا دوستانی که میخواستن ببینن الان عشق کوچولوم چه شکلی شده ببیننش   این عکس ها رو روز مادر از پسر گلم گرفتیم ، اینجا هم که اینقدر خوشگله محوطه ی مجتمع خونه خاله مژی (خاله خودمه) که هر روز پسملی تا ظهر خونشونه و حسابی آتیش میسوزونه و خاله و ایمی (کیمیا جون،دختر خالم) و بوبی (پوریا پسر خالم) خیلی خیلی به من و پسر گلم لطف دارن و با حوصله و عشق از دردونه مامان مراقبت میکنن و جای خالی مامان و براش پر میکنن،دستشون در...
25 ارديبهشت 1393

خاطرات گل پسری قبل از 6 ماهگی (1)

  جوجو رو درست یک ماهگی یعنی 91/09/08 بردیم شنوایی سنجی یکی از گوشاش یه کوچولو مشکل داشت،دلمون هری ریخت، خانومه گفت در دوران جنینی یه مایعی توی گوش هست که نی نی از صداهای بلند نترسه و اذت نشه که بعد از تولد آروم آروم جذب میشه اما هنوز کامل جذب نشده... اما یه مدت بعد که برای چک کردن بردیم خدا رو 100 هزار مرتبه شکر مایع کاملا جذب شه بود و نیازی به درمان نداشت ، خدایا شکرت...     (1 ماه و 25 روز - 91/10/03)عزیز دلم دیگه کاملا به حرکات و حرفهایی که باهاش میزنیم واکنش نشون میده و رضایتشو با لبخند خوشگلش نشون میده ، مامانی فدات ، وقتی میخندی دنیا مال ماست!   پسر کوچولومون 2ماه و نیمش که بود برای او...
22 ارديبهشت 1393

مسافر کوچولو از راه رسید!

سلام به همگی واقعا شرمنده ام که این همه تاخیر داشتم ولی به خدا سرم خیلی شلوغ بود آخه داشتیم خونه میساختیم البته منظورم این نیست که من میساختم ها! همه ی زحمتش با شوهری بود  خیییییییییلی خسته شد   واقعا دسسسسسسستش درد نکنه تا حدی که این آواخر این شکلی شده بود  فکر کن! کی؟! شوهری! این شکلی؟! من فقط میتونستم کمکش حرص بخورم ولی خوب کلا گرفتار بودم مخصوصا از لحاظ فکری الان که این مطلب رو مینویسم 2-3 روزی میشه که به خونه جدیدمون رفتیم و هنوز یک سری از وسایل تو خونه پخش و پلا هستن،به زودی عکس های خونمونو میذارم اما تو اسباب کشی سی دی عکس های پسری رو پیدا کردم و بدو اومدم اینجا خوب بریم سر اصل مطلب یعنی اولین روزهایی که...
14 اسفند 1392