محمدرادینمحمدرادین، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره
پیوند من و باباییپیوند من و بابایی، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

فرشته کوچولوی خونمون

**عید غدیرمبارک!**

چون نامه ی اعمال مرا پیچیدند بردند به میزان عمل سنجیدند بیش از همه کس گناه ما بود ولی آن را به محبت علی بخشیدند عید کمال دین .سالروز اتمام نعمت وهنگامه اعلان وصایت و ولایت امیر المومنین علیه السلام بر شیعیان وپیروان ولایت خجسته باد ...
20 مهر 1393

1 سال و 11 ماه و 11 روز

قند و عسل مامان امروز 1 سال و 11 ماه و 11 روزشه، فداش بشم که عدد سنش هم مثل خودش یکه یکه! عشق کوچوی مامان نزدیکه 2 ساله بشی نفسم خدایا روزی 1000 مرتبه شکرت                                                      ...
19 مهر 1393

دایره لغات محمدرادین تا 22 ماهگی

کوچوی نازم میخوام از شیرین زبونی ها و کلمه ها و جمله هایی که یاد گرفتی و اینکه از کی یاد گرفتی برات بنویسم: قبل از یک سالگی بابابا ... و ماماما ... رو میگفتی اما نمیدونستی که معنیشون چیه و فقط چون ما تکرار میکردیم داشتی تمرین میکردی، حدوداً 13-14 ماهگی بود که دَدَ و به بابایی با و به مامانی ما میگفتی که خیلی زود شد بابا و ماما و در 18 ماهگی بهم  مامان و یواش یواش مامانی میگی، الانم که دورت بگردم میگی مامان دیدا ! (ندا) بابایی هم که: بابا-بابایی-بایی-با مژید و بابا مژید ، بستگی داره که چقدر حوصله داشته باشی یا چقدر عجله داشته باشی به همون نسبت اسمها رو کامل یا مخفف میگی. به مامان جون(مامان خودم) اولا مامانا...
9 مهر 1393

ظرف شستن گل پسر مامان

دارم ظرف میشورم اومده پیش بندمو میکشه میگه : ماااا دیدا ! مااا دیدا ! لانین شَندی(صندلی) ! من : شندیو چه کار کنی مامان؟    رادین : لانین بوشوره ! صندلی رو براش آوردم ، میگه : مااا دیدا لانین بَلَل (بغل) بغلش کردم گذاشتمش روی صندلی که به قول خودش بوشوره ، یه هو آبو زیاد باز کرد پاشید به لباساش و خیس شد. با نِک و نِک از صندلی اومده پایین پیش بندمو گرفته میکشه میگه : لانین بپوش!!! براش پوشیدم جیغ میزنه که چرا از تنم در اومد: مااا دیدا این دَر!  خلاصه یه وضی!!! کلی گره زدیم که پیش بند از تن فسقلی در نیاد! هیچی دیگه یه نیم ساعتی خودشو منو آشپزخونه رو حسسسسابی خیس کرد و گفت : ما دیدا لانین بوشوره...
8 مهر 1393

شعر خوندن گل پسر مامان

آقا رادین در 21 ماهگی: وقتی برای اولین بار شعر خوندی :  تابا عباسی   *    لالین دانازی     خداییش الان نباید بگم : الهی که من فداااااااااات بشم؟  بعد از چند روز : تاب تاب عباسی *  لالین دندازی *  مامان دیدا بیندازی (یعنی بغل مامان دیدا بندازی! ) چند روز بعد هم یه سوپرایز جدید : بَبیَی بَعععع دومّه نَه نَه پس نَه نَه !  الان هم : بَبیَی بَعععع ، دومبه  ... پس نَه نَه!  کلاً دوست داری تلگرافی حرف بزنی! زحمت فهمیدنش دیگه با شنوندست ، مشکل خودشه!  (باز هم پست بدون عکس... ) ...
26 شهريور 1393

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

  بر روی رضـا شمـس امامت صلـوات بر شافع ما روز قیامـت صـلوات در شـام ولادتـش که شادنـد همـه بفرست بر این روح کرامت صلوات صلوات     هرچند تورا ضامن آهو خوانند ای ضامن صد قافله دل ادرکنی     دوستای گلم عید همتون مبارک ، التماس دعا ، یادتون نره! ...
15 شهريور 1393

نفس مامان 22 ماهگیت مبارک

 سلام دردونه ، سلام یه دونه ، سلام همه ی زندگی مامان و بابا عمرم ،نفسم اونقدر سریع بزرگ و آقا شدی که باورم نمیشه میخوام 22 ماهگیتو بهت تبریک بگم و از شیرین زبونی ها و شیطنت های خواستنیت برات بنویسم. وقتی تازه به دنیا اومده بودی همش با خودم میگفتم : کی میشه باهامون حرف بزنه؟ کی میشه بهم بگه مامانی و من از خود بیخود بشم و دلم قنج بزنه و با التماس ازش بخوام دوباره صدام کنه و بعد محکم بغلش کنم و با همه وجود ببوسمش و خدا رو به خاطر داشتنش شکر کنم...؟ کی میشه کنارمون بشینه ؟ باهامون راه بره؟  بازی کنه   و... اما الان میبینم که هزار ماشااله چقدر زود همه این کارها رو یاد گرفتی و کلی سوپرایزمون کردی. خیلی از کلمه ها رو بدون ای...
13 شهريور 1393