بدون عنوان
سلام به همه مامانای خوب و مهربون حال و آینده
من مامان محمد رادینم،یه پسر ناز و کوچولو که از فرشته های تو آسمون هیچی کم نداره،
الهی مامان به فداش، من و بابا مجید اواخر سال 87 ازدواج کردیم که آشنایی و ازدواجمون خودش ماجراها داره،و خدای مهربون یه روز تو پاییز ، روز هشتم آبانماه سال 91 برای گرمتر شدن زندگی دونفرمون که با وجود مشکلات این روزگار شکر خدا خوب و رو به راهه بزرگترین هدیه زندگی رو بهمون داد و یکی از فرشته هاشو فرستاد پیشمون تا بیشتر از هر وقت دیگه ای شکر گزارش باشیم و بزرگی و لطف و کرمشو با همه وجود درک کنیم.(الهی الحمدلله رب العالمین)
از دوران بارداری یا حتی قبل از اون دوست داشتم خاطرات این تجربه شیرین و لذت بخشو بنویسم اما متاسفانه با مشغله کاری و سختی های (شیرین)دوران بارداری و بعدش مسئولیت خطیر نی نی داری و البته یه ککککمی تنبلی فرصت نکردم. الان که نزدیک تولد پسر گلمه دیگه عزممو جزم کردم که به مناسبت 1سالگی تربچه وبلاگشو افتتاح کنم و خاطراتشو اینجا براش ثبت کنم تا وقتی بزرگ شد ببینه و بخونه و اونم مثل ما لذت ببره.و بدونه که من و بابایی از هر چیزی تو این دنیا بیشتر دوستش داریم.
از خاله مینا هم خیلی ممنونم که راهنماییم کرد و کمکم کرد که با وجود این دوتا وروجک شیطون(محمدرادین و پسر خاله اش پرهام عزیز دل خاله که 40 روز بزرگتره و حتما راجع بهش بیشتر مینویسم) این وبلاگو بسازم . انشااله به زودی عکس های تربچه رو میذارم تا بیشتر با این فسقلی بلا آشنا بشین.
خوشحال میشم اگه با خوندن خاطرات پسرگلم شما هم لذت ببرید و از نظراتتون باخبرم کنید تا چیزهای تازه یاد بگیرم.
خدا به همه اونایی که منتظرند یه نی نی سالم و صالح و خوشگل بده و برای اونایی که دارن نگهشون داره.آمین یا رب العالمین
هورااااااا! موفق شدم!