محمدرادینمحمدرادین، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه سن داره
پیوند من و باباییپیوند من و بابایی، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

فرشته کوچولوی خونمون

دایره لغات محمدرادین تا 22 ماهگی

کوچوی نازم میخوام از شیرین زبونی ها و کلمه ها و جمله هایی که یاد گرفتی و اینکه از کی یاد گرفتی برات بنویسم: قبل از یک سالگی بابابا ... و ماماما ... رو میگفتی اما نمیدونستی که معنیشون چیه و فقط چون ما تکرار میکردیم داشتی تمرین میکردی، حدوداً 13-14 ماهگی بود که دَدَ و به بابایی با و به مامانی ما میگفتی که خیلی زود شد بابا و ماما و در 18 ماهگی بهم  مامان و یواش یواش مامانی میگی، الانم که دورت بگردم میگی مامان دیدا ! (ندا) بابایی هم که: بابا-بابایی-بایی-با مژید و بابا مژید ، بستگی داره که چقدر حوصله داشته باشی یا چقدر عجله داشته باشی به همون نسبت اسمها رو کامل یا مخفف میگی. به مامان جون(مامان خودم) اولا مامانا...
9 مهر 1393

ظرف شستن گل پسر مامان

دارم ظرف میشورم اومده پیش بندمو میکشه میگه : ماااا دیدا ! مااا دیدا ! لانین شَندی(صندلی) ! من : شندیو چه کار کنی مامان؟    رادین : لانین بوشوره ! صندلی رو براش آوردم ، میگه : مااا دیدا لانین بَلَل (بغل) بغلش کردم گذاشتمش روی صندلی که به قول خودش بوشوره ، یه هو آبو زیاد باز کرد پاشید به لباساش و خیس شد. با نِک و نِک از صندلی اومده پایین پیش بندمو گرفته میکشه میگه : لانین بپوش!!! براش پوشیدم جیغ میزنه که چرا از تنم در اومد: مااا دیدا این دَر!  خلاصه یه وضی!!! کلی گره زدیم که پیش بند از تن فسقلی در نیاد! هیچی دیگه یه نیم ساعتی خودشو منو آشپزخونه رو حسسسسابی خیس کرد و گفت : ما دیدا لانین بوشوره...
8 مهر 1393

شعر خوندن گل پسر مامان

آقا رادین در 21 ماهگی: وقتی برای اولین بار شعر خوندی :  تابا عباسی   *    لالین دانازی     خداییش الان نباید بگم : الهی که من فداااااااااات بشم؟  بعد از چند روز : تاب تاب عباسی *  لالین دندازی *  مامان دیدا بیندازی (یعنی بغل مامان دیدا بندازی! ) چند روز بعد هم یه سوپرایز جدید : بَبیَی بَعععع دومّه نَه نَه پس نَه نَه !  الان هم : بَبیَی بَعععع ، دومبه  ... پس نَه نَه!  کلاً دوست داری تلگرافی حرف بزنی! زحمت فهمیدنش دیگه با شنوندست ، مشکل خودشه!  (باز هم پست بدون عکس... ) ...
26 شهريور 1393

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

  بر روی رضـا شمـس امامت صلـوات بر شافع ما روز قیامـت صـلوات در شـام ولادتـش که شادنـد همـه بفرست بر این روح کرامت صلوات صلوات     هرچند تورا ضامن آهو خوانند ای ضامن صد قافله دل ادرکنی     دوستای گلم عید همتون مبارک ، التماس دعا ، یادتون نره! ...
15 شهريور 1393

نفس مامان 22 ماهگیت مبارک

 سلام دردونه ، سلام یه دونه ، سلام همه ی زندگی مامان و بابا عمرم ،نفسم اونقدر سریع بزرگ و آقا شدی که باورم نمیشه میخوام 22 ماهگیتو بهت تبریک بگم و از شیرین زبونی ها و شیطنت های خواستنیت برات بنویسم. وقتی تازه به دنیا اومده بودی همش با خودم میگفتم : کی میشه باهامون حرف بزنه؟ کی میشه بهم بگه مامانی و من از خود بیخود بشم و دلم قنج بزنه و با التماس ازش بخوام دوباره صدام کنه و بعد محکم بغلش کنم و با همه وجود ببوسمش و خدا رو به خاطر داشتنش شکر کنم...؟ کی میشه کنارمون بشینه ؟ باهامون راه بره؟  بازی کنه   و... اما الان میبینم که هزار ماشااله چقدر زود همه این کارها رو یاد گرفتی و کلی سوپرایزمون کردی. خیلی از کلمه ها رو بدون ای...
13 شهريور 1393

عکس های مولودی حضرت علی (ع)

به مناسبت رفتن به خونه جدید تصمیم گرفتم ختم انعام بگیرم و چون روز تولد حضرت علی نزدیک بود و تعطیل هم بود و سر کار نمیخواستم برم گذاشتم اون روز که یه مولودی کوچولو هم بگیریم ، خدا رو شکر خوب برگزار شد فقط تعدادی از مهمونا نیومدن که اگه میومدن مراسم شلوغ تر و گرمتر میشد ، انشااله که قبول شده باشه ، و خیر و برکت قرائت سوره انعام و نام حضرت علی توی زندگی و خونمون بیاد. عکس های تزئینات مولودی روز میلاد حضرت علی (ع) خونه خودمون نمایی از میز خوراکی ها و گلی که خانمی که برای مولودی قرار بود بیاد گفته بود تهیه کنم و اونها رو پرپر کرد و روی سر مهمونا ریخت ، گل رز رو هم به خودم داد تا باهاش روی سر مهمونها گلاب بپاشم  این هم ...
24 خرداد 1393
9035 10 22 ادامه مطلب

محبان مهدی او خواهد آمد!

سؤالي ساده دارم از حضورت من آيا زنده‌ام وقت ظهورت؟ اگر تو آمدي، من رفته بودم اسير سال و ماه و هفته بودم دعايم  كن دوباره جان بگيرم بيايم در حضور تو بميرم      گفتم که خدا مرا مرادي بفرست توفان زده‏ ام مرا نجاتي بفرست فرمود که با زمزمه يا مهدي نذر گل نرگس صلواتي بفرست         ...
22 خرداد 1393

اولین سفر محمدرادین (مشهد مقدس اردیبهشت92)

تو دوران بارداری خیلی استرس و نگرانی داشتم که کوچولوی نازنینمون طبق گفته خانم دکتر زودتر از موعد به دنیا نیاد و خدای نکرده مشکلی براش پیش نیاد،و مدام دست به دعا بودم و سلامتی این هدیه آسمونی رو که خودش تو وجودم قرار داده بود رو ازش میخواستم و همون موقع نذر کردم که انشااله بعد از این که عشق کوچولوم سالم و به موقع به دنیا اومد به شکرانه ی این نعمت بزرگ در اولین فرصت ببریمش پا بوس آقا امام رضا(ع) ، و حاج خانم (مادر شوهرم) که به خاطر سن بالا و افتادگی با این که خیلی دوست داشت نمیتونست بره سفر و مخصوصاٌ زیارت، با خودمون ببریم و کمکش باشیم تا زیارت کنه و بهش خوش بگذره ، که خدای مهربون خودش مقدمات این سفر رو برامون آماده کرد و به اتفاق مادربزرگ و ع...
7 خرداد 1393

عکس های آقا کوچولو نوروز و سیزده بدر92

عکس های گل پسر مامان و بابا با سفره هفت سین نوروز92 ،البته بهتر بگم حوض هفت سین   چیه خوب؟! بچم تا حالا سماق ندیده!   مامان فدای این قهقهه زدنت ، دلم ضعف رفت! عشق کوچولومون لباسهاشو پوشیده و آمادست تا بره عید دیدنی اما از کلاه و لباس زیاد اصلاٌ خوشش نمیاد   عشق کوچولومون آمادست تا اولین سیزده به درشو تجربه کنه  فقط حیف که هوا یه کم سرده و آقا کوچولو باید فعلاٌ تو چادر بمونه ، اما این طور که معلومه بد نمیگذره!   پاشو مامان آفتاب دراومد ، دیگه میتونیم بریم بیرون ، منتظر دیدن نگاه متعجبت هستم وقتی درختها و سبزه ها و شکوفه ها رو ببینی ،مطمئ...
31 ارديبهشت 1393