محمدرادینمحمدرادین، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره
پیوند من و باباییپیوند من و بابایی، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

فرشته کوچولوی خونمون

حس بودنت !

1392/7/22 12:31
نویسنده : mamane radin
197 بازدید
اشتراک گذاری

مامان شدم!

5اسفند جمعه بود و من و بابایی چاره ای جز انتظار کشیدن و دلداری دادن به همدیگه نداشتیم، لحظه هامون پر بود از نگرانی و امید، همش از هم میپرسیدیم چه شکلی میشی، دخملی یا پسر؟ چی برات بخریم؟ اسمتو چی بذاریم؟ و هزار تا چیز دیگه،بعد یه هو ساکت میشدیم و تو دلمون میگفتیم نکنه...

 

شنبه صبح زود قبل از اداره رفتیم آزمایشگاه،بابایی همش سعی میکرد خودشو خونسرد نشون بده و به من دلداری بده که اگه جواب منفی بود زیاد ناراحت نشم ، اما من آروم و قرار نداشتم، خانومه گفت 12 بیاید برای جواب، به نظر من خیلی طولانی بود و همین طور هم بود برام 1 سال گذشت.

همکارم که دوست صمیمیم هم بود و اون موقع تازه 4 ماهش شده بود مثل من دلشوره داشت و هی به ساعت نگاه میکرد و میگفت زنگ نزد؟

حدود 12 یه هو یه عالمه کار ریختن سرم و این بیشتر کلافم میکرد تا 12:20 نتونستم به بابایی زنگ بزنم و اینکه اون هم زنگ نمیزد دلشورمو 1000 برابر میکرد آخه بهش گفته بودم جواب هر چی بود حتما بهم بگو و گفته بود باشه...

بالاخره تماس گرفتم و با لحن شاکی و نگران پرسیدم چرا زنگ نزدی؟ گفت: گفتن بشینید صداتون میکنیم، خودم بهت زنگ میزنم.

حدود 12:30 زنگ زد، دلم هوری ریخت، سلام و احوالپرسی بابایی داشت طولانی میشد و میگفت : من تا الان دوستت داشتم و از این به بعد هم... دیگه طاقت نیاوردم و حرفشو قطع کردم ،منفیه؟

دوباره تکرار کرد، من تا الان خیلی دوستت داشتم و از حالا به بعد هم بیشتر دوستت دارم چون قراره مامان بشی ویه نی نی ناز و خوشگل برامون بیاری !

صورتم خیس از اشک شادی بود و حس بودنت بهترین و برترین حسی بود که توی تمام عمرم تجربه کرده بودم، و فقط میگفتم: خدایا شکرت !!!

بابایی بهم تبریک گفت و ازم خواست که گریه نکنم ، گفت تو اداره خوب نیست، یه کم خودمو جمع و جور کردم و منم بهش تبریک گفتم و رفتم که به همکارم این خبرو بدم، اونم خیییلی خوشحال شد.

آره عزیز دلم، اینجوری شد که فهمیدم خدا منو بابایی رو خیییییلی دوست داره و قراره یه هدیه وصف نشدنی بهمون بده و همون موقع برای خوشبختی و سلامتیت دعا کردم.

خدایا هزار مرتبه شکرت !!! که قبولم کردی، که اجابت کردی

خدایا شکرت !!! که من هم لایق شدم....  آسمونی شدم....    مادر شدم....

کمک کن از هدیه ات به بهترین شکل مراقبت و محافظت کنیم و در جهت رضایت خودت تربیتش کنیم.

خدایا کمکمون کن بتونیم شکرانه این نعمت بی پایانت رو به نحو احسن به جا بیاریم،آمین.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

خاله مینا
23 مهر 92 10:56
این آقاکوچولو زندگی خالشه تازه خیلی هم شبیه منه جاش تو قلب منه کنار عسل خودم فداشون بشم
کنجد مامان
25 مهر 92 0:27
عزیز دلم الهی همیشه خدا محاقظ نی نیتون باشه


mamane radin
27 مهر 92 13:36
ممنونم عزیزم،خدا به شما هم یه نی نی ناز و خوشگل و البته سالم بده