محمدرادینمحمدرادین، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره
پیوند من و باباییپیوند من و بابایی، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

فرشته کوچولوی خونمون

مسافر کوچولو از راه رسید!

1392/12/14 13:06
نویسنده : mamane radin
1,303 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همگی واقعا شرمنده ام که این همه تاخیر داشتم ولی به خدا سرم خیلی شلوغ بود آخه داشتیم خونه میساختیملبخند البته منظورم این نیست که من میساختم ها! همه ی زحمتش با شوهری بودniniweblog.com خیییییییییلی خسته شد niniweblog.com واقعا دسسسسسسستش درد نکنهniniweblog.com


تا حدی که این آواخر این شکلی شده بودniniweblog.com فکر کن! کی؟! شوهری! این شکلی؟! من فقط میتونستم کمکش حرص بخورم
ولی خوب کلا گرفتار بودم مخصوصا از لحاظ فکری


الان که این مطلب رو مینویسم 2-3 روزی میشه که به خونه جدیدمون رفتیم و هنوز یک سری از وسایل تو خونه پخش و پلا هستن،به زودی عکس های خونمونو میذارم اما تو اسباب کشی سی دی عکس های پسری رو پیدا کردم و بدو اومدم اینجاniniweblog.com

خوب بریم سر اصل مطلب یعنی اولین روزهایی که فرشته کوچولولمون پا به زمین گذاشته بود و خونمون رو غرق شادی و برکت کرده بود، الهی که مامان به فداش

 

نی نی تو بیمارستان شیر نمیخورد و همش خواب بود niniweblog.com 
میگفتن به خاطر مسکن هایی هست که برات زدن و اگه نی نی شیر نمیخورد قند خونش میومد پایین و بستریش میکردن من هم که گوله گوله اشک میریختم و وقتی میبردنش برای آزمایش انگار میخواستن جونمو بگیرن بالاخره به هر مکافاتی که بود به کمک مامان بزرگ یعنی مامان خودم که الان عشق کوچولوم بهش میگه مامانا یه کم شیر بهش دادیم و خدا رو شکر فردا ظهرش مرخص شدیم و بابایی اومد دنبالمون و رفتیم خونه و مراسم قربانی و اسفند و تبریکات و گل و شیرینیniniweblog.com
جاتون خالی و البته از همون شب اول گریه های بی امانniniweblog.com
و دل درد و دوباره اشک ریختن های منniniweblog.com

خلاصه...

رسیدیم به روز جشن یک هفته بعد از به دنیا اودن نی نی دقیقا روز عید غدیر بود اما به خاطر اذیت های نی نی و اینکه شب ها اصلا نمیذاشت بخوابم حالم برای جشن گرفتن اصلا مساعد نبود،روز هشتم پسری توسط دکتر ساکی سنت شد و فکر میکنم روز یازدهم بود که جشن گرفتیم و ولیمه برپا شد

این هم چند تا عکس از اون روزها:

محمدرادین در بیمارستان ، چند ساعت بعد از به دنیا اومدن

6روزگی، بچم از گرسنگی داره بند کلاهشو میخوره!

محمدرادین 8 روزه با چشم های باز

محمدرادین بعد از حمام 10 روزگی

 

اولین لبخند ثبت شده از محمدرادین

 این هم کیک روز جشن

حمام 40 روزگی

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان نی نی
17 اسفند 92 11:35
سلام عزیزم خوبی من همش بهت سر میزدم ولی میدیدم پست جدید نمیزاری گفتم شاید دیگه نمیخوایی بیایی اینجا به هر حال خیلی خوشحالم که دوباره اومدی خونه جدید مبارک ایشاله با دل خوش و سلامتی محم رادین چه ماهه حتما الان خیلی بزرگ شده از الانشم یه عکس بزار ببینیمش عزیزم ببخشید به خدا خیلی سرم شلوغ بود چشم در اولین فرصت عکس جدید میذارم الان 1 سال و 4 ماهشه
مامان امیرحسین
1 اردیبهشت 93 16:01
چه گلپسری ... ماشاله .همسن امیرحسین ما هم شما رو لینک کردیم عزیزم. ممنون که به ما سر زدیممنون عزیزم،خیلی خوشحال شدم، باز هم پیشمون بیاین
شاهزاده محمدایلیا
1 اردیبهشت 93 20:37
زن ها سلیقه خوبی دارند.. زن ها نقاش های خوبی هستند.. (درد) را در زیباترین شکلش میکشند اما (ادعایی)ندارند..
mamane radin
پاسخ
ممنون دوست گلم،واقعاً! باز هم بیاید پیشمون
شاهزاده محمدایلیا
1 اردیبهشت 93 20:38
ن چیزی را که برای خود نمی پسندی............. . . . . ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭ ﺗﻮﻟﺪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﺕ، ﯾﺎ ﻓﺎﻣﯿﻞ بده بهش
ساناز
3 اردیبهشت 93 16:40
عزيزم خيلي نازه لينكتون كردم
mamane radin
پاسخ
مرسی عزیزم شما لطف دارین من هم لینکتون کردم
مامانی و بابایی
8 اردیبهشت 93 13:15
سلام عزیزم. منزل نو مبارک. انشالله همیشه خوش باشید. خدا پسر نازت واستون نگه داره. من با اجازه شمارو لینک کردم شما هم به وبلاگ آرتینم بیاید اگر دوست داشتید لینک کنید.
mamane radin
پاسخ
سلام عزیزم ممنون وبتون رو دیدم خدا گل پسری نازتون رو براتون نگه داره من هم شما لینک کردم
مامان یسنا
8 اردیبهشت 93 16:19
سلام .چقد من این نوزادا رو دوست دارمخونه جدیدتونم مبارک
mamane radin
پاسخ
ممنون عزیزم ، انشااله عکس های جدید گل پسرو به زودی میذارم تا الانش رو هم ببینید
مامان معینا
15 اردیبهشت 93 5:34
خوشحالم که مطلب واکسنم براتون مفید بود و امیدوارم تا حالا واکسن 18 ماهگی رادین رو زده باشی و اذیت نشده باشه و نکرده باشه!!!! واکسن برای هر بچه ای یه جوره یکی خیلی درگیر می شه و یکی نه!!! ممنون از نظرت.
mamane radin
پاسخ
سلام دوست گلم،ممنون که به ما سر زدین،خیلی خوشحال شده،واکسن گل پسری رو با 7 روز تاخیر 14 اردیبهشت زدیم حدودا 2روز اذیت شد تب و ... البته پاش هنوز درد میکنه بچم اما میتونه لنگان لنگان راه بره،خدا رو شکر،خیلی میترسیدم،به خیر گذشت،ممنون دوستم
مامان معینا
15 اردیبهشت 93 6:10
سلام نی نی تون سریع بزرگ می شه باور کنید توی یه چشم بر هم زدن..می گی نه؟ سه سال دیگه بیا نظرم رو بخون!!!! هه هه
مامان معینا
21 اردیبهشت 93 18:02
خدا رو شکر دیدی کاری نداشت و ما مامانا خودمون رو خیلی الکی اذیت می کنیم و حرص همه چیز رو می خوریم. خدا رو شکر خیالت راحت شد. الان نگاهی به دخترم کردم داره تاب بازی می کنه و دوباره یاد واکسنش افتادم...هنوز یادشم منو ناراحت می کنه...طفلی خیلی اذیت شد!
mamane radin
پاسخ
آره واقعاً خوب چه کار کنیم مادریم دیگه، جونمون به جونشون بسته ست، انشااله خدا همه نی نی ها رو برای مامان هاشون سالم و سلامت نگه داره،مرسی دوستم